
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۵۷۶
۱
ما زنده به نور کبریاییم
بیگانه و سخت آشناییم
۲
نفس است چو گرگ لیک در سر
بر یوسف مصر برفزاییم
۳
مه توبه کند ز خویش بینی
گر ما رخ خود به مه نماییم
۴
درسوزد پر و بال خورشید
چون ما پر و بال برگشاییم
۵
این هیکل آدم است روپوش
ما قبله جمله سجدههاییم
۶
آن دم بنگر مبین تو آدم
تا جانت به لطف دررباییم
۷
ابلیس نظر جدا جدا داشت
پنداشت که ما ز حق جداییم
۸
شمس تبریز خود بهانهست
ماییم به حسن لطف ماییم
۹
با خلق بگو برای روپوش
کو شاه کریم و ما گداییم
۱۰
ما را چه ز شاهی و گدایی
شادیم که شاه را سزاییم
۱۱
محویم به حسن شمس تبریز
در محو نه او بود نه ماییم
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..
همایون
هادی رنجبران