
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۵۸۳
۱
می خرامد جان مجلس سوی مجلس گام گام
در جبینش آفتاب و در یمینش جام جام
۲
می خرامد بخت ما کو هست نقد وقت ما
مشنو ای پخته از این پس وعدههای خام خام
۳
جاء نصر الله حقا مستجیبا داعیا
ان تعالوا یا کرامی و ادخلوا بین الکرام
۴
قال ان الله یدعوا اخرجوا من ضیقکم
ان عقبا ملتقانا مشعر البیت الحرام
۵
ترجمانش این بود کز خود برون آیید زود
ور نه هر دم بند باشد هر دو گامی دام دام
۶
از خودی بیرون رویم آخر کجا در بیخودی
بیخودی معنی است معنی باخودیها نام نام
۷
ان تکن اسما فاسم بالمسمی مازج
لا کاسم شبه غمد و المسمی کالحسام
۸
مجلس خاص اندرآ و عام را وادان ز خاص
ای درونت خاص خاص و ای برونت عام عام
تصاویر و صوت


نظرات