مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۸۵

۱

ای جهان آب و گل تا من تو را بشناختم

صد هزاران محنت و رنج و بلا بشناختم

۲

تو چراگاه خرانی نی مقام عیسیی

این چراگاه خران را من چرا بشناختم

۳

آب شیرینم ندادی تا که خوان گسترده‌ای

دست و پایم بسته‌ای تا دست و پا بشناختم

۴

دست و پا را چون نبندی گاهواره ت خواند حق

دست و پا را برگشایم پاگشا بشناختم

۵

چون درخت از زیر خاکی دست‌ها بالا کنم

در هوای آن کسی کز وی هوا بشناختم

۶

ای شکوفه تو به طفلی چون شدی پیر تمام

گفت رستم از صبا تا من صبا بشناختم

۷

شاخ بالا زان رود زیرا ز بالا آمده‌ست

سوی اصل خویش یازم کاصل را بشناختم

۸

زیر و بالا چند گویم لامکان اصل من است

من نه از جایم کجا را از کجا بشناختم

۹

نی خمش کن در عدم رو در عدم ناچیز شو

چیزها را بین که از ناچیزها بشناختم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 824
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 592
عندلیب :

نظرات

user_image
..
۱۳۹۸/۰۴/۳۰ - ۱۸:۴۹:۳۸
ای شکوفه!تو به طفلی چون شدی پیر تمام؟گفت: ...
user_image
همایون
۱۴۰۳/۰۳/۱۶ - ۰۲:۵۳:۰۶
غزل مبتدی عرفان بازاری سلجوقی و کلیشه ای