مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۹

۱

ای ز مقدارت هزاران فخر بی‌مقدار را

داد گلزار جمالت جان شیرین خار را

۲

ای ملوکان جهان روح بر درگاه تو

در سجودافتادگان و منتظر مر بار را

۳

عقل از عقلی رود هم روح روحی گم کند

چونک طنبوری ز عشقت برنوازد تار را

۴

گر ز آب لطف تو نم یافتی گلزارها

کس ندیدی خالی از گل سال‌ها گلزار را

۵

محو می‌گردد دلم در پرتو دلدار من

می‌نتانم فرق کردن از دلم دلدار را

۶

دایما فخرست جان را از هوای او چنان

کو ز مستی می‌نداند فخر را و عار را

۷

هست غاری جان رهبانان عشقت معتکف

کرده رهبان مبارک پر ز نور این غار را

۸

گر شود عالم چو قیر از غصه هجران تو

نخوتی دارد که اندرننگرد مر قار را

۹

چون عصای موسی بود آن وصل اکنون مار شد

ای وصال موسی وش اندرربا این مار را

۱۰

ای خداوند شمس دین از آتش هجران تو

رشک نور باقی‌ست صد آفرین این نار را

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 135
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 99
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۶/۲۲ - ۱۳:۰۳:۴۶
به‌‌‌ هزار زبان پر هنر و پر گهر از شمس گفتن و از دوری او تنها میتواند به جنگی پایان نه پذیر همانند باشدجنگی که بر عکس جنگ‌ها زنده کردن ببار می‌‌آورد نه‌ کشتن زنده کردن شمس برای همیشه با کینه یی نه دیدنی از آنان که چشم دیدن او را نداشتند و ندارند و او پیروز این نبرد جهانی‌ است جلال دین عزیز ما که ما را در غار خود گوشه ائ‌ داده است این رویداد فرخنده هم عشق را به‌‌‌ اوج رساند هم شمس را به‌‌‌ خداوندی و هم جلال دین را به جاودانگی هم ما را به مستی
user_image
...
۱۳۹۶/۱۰/۲۵ - ۰۱:۵۲:۱۰
محو می‌گردد دلم در پرتو دلدار منمی‌نتانم فرق کردن از دلم دلدار را!!!
user_image
.....
۱۴۰۰/۰۷/۲۳ - ۱۵:۵۶:۵۴
سلام میشه معنی این بیت بگید  ای خداوند شمس دین از آتش هجران تورشک نور باقی‌ست صد آفرین این نار ر