مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۹۱

۱

وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم

بندها را بردرانم پندها را بشکنم

۲

چرخ بدپیوند را من برگشایم بند بند

همچو شمشیر اجل پیوندها را بشکنم

۳

پنبه‌ای از لاابالی در دو گوش دل نهم

پند نپذیرم ز صبر و بندها را بشکنم

۴

مهر برگیرم ز قفل و در شکرخانه روم

تا ز شاخی زان شکر این قندها را بشکنم

۵

تا به کی از چند و چون آخر ز عشقم شرم باد

کی ز چونی برتر آیم چندها را بشکنم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 826
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 594
محسن لیله‌کوهی :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۸/۰۱/۲۹ - ۱۵:۲۰:۰۸
این غزل نکته‌ای را و رازی را باز گو می‌‌کند که بار‌ها جلال دین بر آن پای فشاری می‌‌کند، و آن یک اقدام انقلابی و درهم شکننده است علیه طبیعت و بند‌های فراوان آن که چنان در هم تنیده ا‌ند که بدون چنین گستگی و شورشی نمی توان از آن خلاصی یافت، برای همین یک دگرگونی در حال خود ضروری می‌‌نماید که در عرفان و رازورزی آنرا به مستی و آن هم مستی بسیار تعبیر می‌‌کنند که هر چه در سرا راه می‌‌یابد می‌‌شکند، تا بتواند به شکر خانه راه یابد که همان دنیای معنی‌ است و از صورت‌ها رها شود، مستی نیز خود نتیجه معنی‌ است و وقتی به معنی‌‌ای از طریق سخن پی‌ می‌‌بری، در تو ایجاد می‌‌گردد، دنیای معنی‌ دنیایی است که انسان برای تجربه آن پیدا شده است و توانائی و قابلیت آن را یافته است پس حیف است که هم چنان چون سایر حیوانات در دنیای طبیعت و صورت گرفتار بماند. چون با معنی‌‌ها می‌‌توان از گرفتاری‌ها و بند‌ها رها شد بر خلاف آنانکه به دنبال راه‌های دیگر و فرمول‌های ساختگی هستند، و می‌‌خواهند پیروان فراوان و منبع مالی‌ دست و پا کنند
user_image
مراد پیرزاد
۱۴۰۳/۰۲/۱۱ - ۱۲:۴۹:۵۷
بیت اول: وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم بندها را بردرانم پندها را بشکنم مصراع دوم را تا آنجا که در خاطرم هست فرق میکند   (فکر کنم در دیوان شمس به تصحیح فروزانفر) بدینگونه ذکر شده: وقت آن آمد که من سوگند‌ها را بشکنم پرده‌ها را بر درانم بندها را بشکنم چون پرده و حجاب دریدن و بندهای تعلق شکستن کار نیکان است! بیت سوم هم فکر کنم بدینگونه هست: پنبه‌ای از لاابالی در دو گوش دل نهم هیچ نپذیرم ز صبر و پندها را بشکنم