مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۹۴

۱

ایها العشاق آتش گشته چون استاره‌ایم

لاجرم رقصان همه شب گرد آن مه پاره‌ایم

۲

تا بود خورشید حاضر هست استاره ستیر

بی‌رخ خورشید ما می دانک ما آواره‌ایم

۳

الصلا ای عاشقان‌هان الصلا این کاریان

باده کاری است این جا زانک ما این کاره‌ایم

۴

هر سحر پیغام آن پیغامبر خوبان رسد

کالصلا بیچارگان ما عاشقان را چاره‌ایم

۵

نعره لبیک لبیک از همه برخاسته

مصحف معنی توی ما هر یکی سی پاره‌ایم

۶

خونبهای کشتگان چون غمزه خونی اوست

در میان خون خود چون طفلک خون خواره‌ایم

۷

کوه طور از باده‌اش بیخود شد و بدمست شد

ما چه کوه آهنیم آخر چه سنگ خاره‌ایم

۸

یک جو از سرش نگوییم ار همه جو جو شویم

گرد خرمنگاه چرخ ار چه که ما سیاره‌ایم

۹

همچو مریم حامله نور خدایی گشته‌ایم

گر چو عیسی بسته این جسم چون گهواره‌ایم

۱۰

از درون باره این عقل خود ما را مجو

زانک در صحرای عشقش ما برون باره‌ایم

۱۱

عشق دیوانه‌ست و ما دیوانه دیوانه‌ایم

نفس اماره‌ست و ما اماره اماره‌ایم

۱۲

مفخر تبریز شمس الدین تو بازآ زین سفر

بهر حق یک بارگی ما عاشق یک باره‌ایم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 827
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 594
مریم جوزی :
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات

user_image
حسن
۱۳۹۸/۰۸/۰۸ - ۰۱:۴۳:۴۲
سلام کسی میتونه در مورد معنی مصرع گر چو عیسی ... توضیح بده؟ ممنونم
user_image
علی
۱۳۹۸/۱۰/۱۸ - ۰۵:۲۹:۲۲
سلام حسن آقابرداشت بنده از این مصرع چیزی است که در ادامه می آید(هرچند ناقص):اگر چه مانند عیسی که در بندِ سنّ و سال کم و گهوارهٔ خویش بود، ما نیز در بند هستیم(جسم خاکی)، نور خدا را در درون داریم. اشاره دارد به سخن گفتن حضرت عیسی در گهواره که نشانهٔ نور خدا بود که در وی تجلی یافته. امیدوارم برداشت بنده به برداشت دقیق تر شما کمک کند.