مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۹۵

۱

سر قدم کردیم و آخر سوی جیحون تاختیم

عالمی برهم زدیم و چست و بیرون تاختیم

۲

چون براق عشق عرشی بود زیر ران ما

گنبدی کردیم و سوی چرخ گردون تاختیم

۳

عالم چون را مثال ذره‌ها برهم زدیم

تا به پیش تخت آن سلطان بی‌چون تاختیم

۴

فهم و وهم و عقل انسان جملگی در ره بریخت

چونک از شش حد انسان سخت افزون تاختیم

۵

چونک در سینور مجنونان آن لیلی شدیم

سرکش آمد مرکب و از حد مجنون تاختیم

۶

نفس چون قارون ز سعی ما درون خاک شد

بعد از آن مردانه سوی گنج قارون تاختیم

۷

دشت و هامون روح گیرد گر بیابد ذره‌ای

ز آنچ ما از نور او در دشت و هامون تاختیم

۸

بس صدف‌های چو گوهر زیر سنگی کوفتیم

تا به سوی گنج‌های در مکنون تاختیم

۹

سوی شمع شمس تبریزی به بیشه شیر جان

بوده پروانه نپنداری که اکنون تاختیم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 828
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 595
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات

user_image
علی قیدی
۱۳۹۲/۰۳/۱۲ - ۰۶:۳۴:۳۱
بیت چهارم از قلم افتاده است:اولین منزل یکی دریای پرخون رو نموددر میان موج آن دریای پرخون تاختیم
user_image
مهدی قناعت پیشه
۱۳۹۷/۰۷/۲۷ - ۰۹:۵۷:۰۳
باهوشیاری وعقل خود  به جیحون تاختیم و جهان را بچالش کشیدیم وسلامت وچابک برگشتیمبا نیروی عشق خدا راهی برای رسیدن به چرخ گردون یا کل هستی و یا خدا یا نحوه چرخیدن چرخ گردون یا قوانین هستی و یا اصول پیدا کردیم
user_image
مهدی قناعت پیشه
۱۳۹۷/۰۷/۲۷ - ۱۰:۰۳:۵۵
با عقل و دل خدائی به همه دنیا تاختیم ولی با اینکه شیر بیشه جان هستم نپنداری به شمس تبریز تاختم بلکه من پروانه شمع او یا عکسم
user_image
مهدی قناعت پیشه
۱۳۹۷/۰۷/۲۸ - ۱۷:۰۹:۲۱
البته سر قدم کردن میتواند معنی خدا یا جوهر حقیقت که واحد است را معیار و سر کردن ویا بالاترین یا سر را قدم کردن
user_image
مهدی قناعت پیشه
۱۳۹۷/۰۷/۲۹ - ۰۹:۱۵:۴۶
سر قدم کردیم و..اینجا معنی سر یا بالا وخداست وجای دیگر سر مادی وجایی هم هردوست
user_image
هادی رنجبران
۱۴۰۰/۱۰/۰۵ - ۰۵:۴۷:۱۷
1. سر قدم کردن: کنایه از غوطه زدن و در بحر فرورفتن است که غوّاصان وقتی در آب فرو می¬روند با سر می¬روند و عملاً سر ایشان قدم ایشان می¬شود. افلاکی در مناقب¬العارفین، در ضمن داستانی دو بیت این غزل را به عنوان وصف¬الحالِ مولانا نقل کرده است که وقتی حاج بکتاش خراسانی مریدی نزد مولانا فرستاد که: «در چه کاری و چه می¬طلبی و این چه غوغاست که در عالَم افگنده¬ای؟ ... همچنان گفته بود که اگر یافتی فَهُوَ المطلوب ساکن باش و اگر نیافتی چه غلغله است که در جهان انداختی و خود را منظورِ عالمین ساختی و دکّانِ چندین خلق را درهم زدی، چنانک فرموده است: سَر قدم کردیم و آخر سویِ جیحون تاختیم / عالَمی بَرهَم زدیم و چُست و بیرون تاختیم» (غزلیات، 1595)
user_image
گزنفون
۱۴۰۳/۰۵/۱۲ - ۰۷:۰۹:۵۹
سر قدم کردن کنایه از «با شتاب و اشتیاق به سوی چیزی یا کسی شتافتن» است. سعدی می‌فرماید: ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان راه به جایی نبرد آنکه به اَقدام رفت امروز هم اگر برای رفتن به جایی اشتیاق داشته باشیم می‌گوییم «با سر می‌آییم». مولانا می‌گوید «از فرط شوق بجای پا با سر به سوی جیحون تاختیم». دوستی که این تعبیر را کنایه از غوطه زدن در آب دانسته باید دقت بفرمایند که مولانا می‌گوید «به سوی» جیحون تاختیم نه «در» جیحون و هنوز کار به غوطه زدن در جیحون نکشیده است.