
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۵۹۶
۱
چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم
یار تنهاماندگان را دم به دم می خواندیم
۲
جمله یاران چون خیال از پیش ما برخاستند
ما خیال یار خود را پیش خود بنشاندیم
۳
ساعتی از جوی مهرش آب بر دل می زدیم
ساعتی زیر درختش میوه می افشاندیم
۴
ساعتی می کرد بر ما شکر و گوهر نثار
ساعتی از شکر او ما مگس می راندیم
۵
چون خیال او درآمد بر درش دربان شدیم
چون خیال او برون شد ما در این درماندیم
تصاویر و صوت


نظرات
مهدی قناعت پیشه
مهدی قناعت پیشه
هادی رنجبران
رضا شاهی