مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۵۹۹

۱

چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم

گرم در کار آمدم موقوف مطرب نیستم

۲

همچو سایه در طوافم گرد نور آفتاب

گه سجودش می کنم گاهی به سر می ایستم

۳

گه درازم گاه کوته همچو سایه پیش نور

جمله فرعونم چو هستم چون نیم موسیستم

۴

من میان اصبعین حکم حقم چون قلم

در کف موسی عصا گاهی و گه افعیستم

۵

عشق را اندیشه نبود زانک اندیشه عصاست

عقل را باشد عصا یعنی که من اعمیستم

۶

روح موقوف اشارت می بنالد هر دمی

بر سر ره منتظر موقوف یک آریستم

۷

چون از این جا نیستم این جا غریبم من غریب

چون در این جا بی‌قرارم آخر از جاییستم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 831
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 596
عندلیب :

نظرات

user_image
مهدی قناعت پیشه
۱۳۹۷/۰۷/۲۷ - ۲۲:۱۳:۰۰
صبح یا اول بارکه خدا را بادل ودردل دیدم،زمان یادم رفت و قید وبند آهنگ  مطربهائ عشق تو را گسستم یا از مطرب هم گرمتر شدم! و همچو سایه خورشید گاهی نیست  وخدائی،چکیده چون موسی میشوم،گاه کامل وبلند و زمینی چون فرعون.من از او میگویم وقلم حکم واحدم که گاه چون عصا..