
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۶۰۱
۱
بار دیگر از دل و از عقل و جان برخاستیم
یار آمد در میان ما از میان برخاستیم
۲
از فنا رو تافتیم و در بقا دربافتیم
بینشان را یافتیم و از نشان برخاستیم
۳
گرد از دریا برآوردیم و دود از نه فلک
از زمان و از زمین و آسمان برخاستیم
۴
هین که مستان آمدند و راه را خالی کنید
نی غلط گفتم ز راه و راهبان برخاستیم
۵
آتش جان سر برآورد از زمین کالبد
خاست افغان از دل و ما چون فغان برخاستیم
۶
کم سخن گوییم وگر گوییم کم کس پی برد
باده افزون کن که ما با کم زنان برخاستیم
۷
هستی است آن زنان و کار مردان نیستی است
شکر کاندر نیستی ما پهلوان برخاستیم
تصاویر و صوت


نظرات
احمدعلی غلامی