مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۶۰۱

۱

بار دیگر از دل و از عقل و جان برخاستیم

یار آمد در میان ما از میان برخاستیم

۲

از فنا رو تافتیم و در بقا دربافتیم

بی‌نشان را یافتیم و از نشان برخاستیم

۳

گرد از دریا برآوردیم و دود از نه فلک

از زمان و از زمین و آسمان برخاستیم

۴

هین که مستان آمدند و راه را خالی کنید

نی غلط گفتم ز راه و راهبان برخاستیم

۵

آتش جان سر برآورد از زمین کالبد

خاست افغان از دل و ما چون فغان برخاستیم

۶

کم سخن گوییم وگر گوییم کم کس پی برد

باده افزون کن که ما با کم زنان برخاستیم

۷

هستی است آن زنان و کار مردان نیستی است

شکر کاندر نیستی ما پهلوان برخاستیم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 832
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 597
عندلیب :

نظرات

user_image
احمدعلی غلامی
۱۳۹۸/۱۰/۲۲ - ۰۵:۲۷:۵۳
چون سخن عارف فرامکانی است و دریافت آن برای مخاطب دشوار است، بنابراین سعی می کند کم سخن بگوید و یا خموشی را برگزیند:کم سخن گوییم وگر گوییم کم، کس پی بردباده افزون کن که ما با کم زنان برخاستیم