مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۶۰۶

۱

هله دوشت یله کردم شب دوشت یله کردم

دغل و عشوه که دادی به دل پاک بخوردم

۲

بده امشب هم از آنم نخورم عشوه من امشب

تو گر از عهد بگردی من از آن عهد نگردم

۳

چو همه نور و ضیایی به دل و دیده درآیی

به دم گرم بپرسی چو شنیدی دم سردم

۴

نفسی شاخ نباتم نفسی پیش تو ماتم

چه کنم چاره چه دارم به کفت مهره نردم

۵

چو روی مست و پیاده قدمت را همه فرشم

چو روی راه سواره ز پی اسب تو گردم

۶

مکن ای جان همه ساله تو به فردام حواله

تو مرا گول گرفتی که سلیمم سره مردم

۷

خود اگر گول و سلیمم تو روا داری و شاید

که دل سنگ بسوزد چو شود واقف دردم

۸

به خدا کت نگذارم کم از این نیز نباشد

که نهی چهره سرخت نفسی بر رخ زردم

۹

وگر از لطف درآیی که بر این هم بفزایی

به یکی بوسه ز شادی دو جهان را بنوردم

۱۰

فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن

تو گمان داشتی ای جان که مگر رفتم و مردم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 835
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 599
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات