
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۶۱
۱
چو فرستاد عنایت به زمین مشعلهها را
که بدر پرده تن را و ببین مشعلهها را
۲
تو چرا منکر نوری مگر از اصل تو کوری
وگر از اصل تو دوری چه از این مشعلهها را
۳
خردا چند به هوشی خردا چند بپوشی
تو عزبخانه مه را تو چنین مشعلهها را
۴
بنگر رزم جهان را بنگر لشکر جان را
که به مردی بگشادند کمین مشعلهها را
۵
تو اگر خواب درآیی ور از این باب درآیی
تو بدانی و ببینی به یقین مشعلهها را
۶
تو صلاح دل و دین را چو بدان چشم ببینی
به خدا روح امینی و امین مشعلهها را
تصاویر و صوت


نظرات
عباس جنت