مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۶۱۷

۱

بت بی‌نقش و نگارم جز تو یار ندارم

توی آرام دل من مبر ای دوست قرارم

۲

ز جفای تو حزینم جز عشقت نگزینم

هوسی نیست جز اینم جز از این کار ندارم

۳

تو به رخسار چو ماهی چه لطیفی و چه شاهی

تو مرا پشت و پناهی ز تو آراسته کارم

۴

جز عشقت نپذیرم جز زلف تو نگیرم

که در این عهد چو تیرم که بر این چنگ چو تارم

۵

تن ما را همه جان کن همه را گوهر کان کن

ز طرب چشمه روان کن به سوی باغ و بهارم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 842
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 603
عندلیب :

نظرات

user_image
علی طلاکار
۱۳۹۰/۱۱/۳۰ - ۰۶:۲۱:۳۵
با سلام وسپاس/ بیت آخر از قلم افتاده است: "برو ای عالم هستی همه را پای ببستی / تو اگر جان منستی نپذیرم نپذیرم"
user_image
سریاس
۱۳۹۶/۰۹/۱۷ - ۰۳:۰۵:۳۶
سلاماین بیتی که فرمودین مربوط به غزل 1618 می‌باشد