
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۶۱۸
۱
علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم
به لب چشمه حیوان بکشم پای بمیرم
۲
به که مانم به که مانم که سطرلاب جهانم
چو قضا حکم روانم نه امیرم نه وزیرم
۳
بروی ای عالم هستی همه را پای ببستی
تو اگر جان منستی نپذیرم نپذیرم
تصاویر و صوت


نظرات