مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۶۱۹

۱

تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم

بشکست جام توبه چو شراب عشق خوردم

۲

به جمال بی‌نظیرت به شراب شیرگیرت

که به گرد عهد و توبه نروم دگر نگردم

۳

به لب شکرفشانت به ضمیر غیب دانت

که نه سخره جهانم نه زبون سرخ و زردم

۴

به رخ چو آفتابت به حلاوت خطابت

که هزارساله ره من ز ورای گرم و سردم

۵

به هوای همچو رخشت به لوای روح بخشت

که به جز تو کس نداند که کیم چگونه مردم

۶

به سعادت صباحت به قیامت صبوحت

که سجل آسمان را به فر تو درنوردم

۷

هله ای شه مخلد تو بگو به ساقی خود

چو کسی ترش درآید دهدش ز درد در دم

۸

هله تا دوی نباشد کهن و نوی نباشد

که در این مقام عشرت من از آن جمع فردم

۹

بدهش از آن رحیقی که شود خوشی عشیقی

که ز مستی و خرابی برهد ز عکس و طردم

۱۰

نه در او حسد بماند نه غم جسد بماند

خوش و پاک بازآید به سوی بساط نردم

۱۱

به صفا مثال زهره به رضا به سان مهره

نه نصیبه جو نه بهره که ببردم و نبردم

۱۲

بپریده از زمانه ز هوای دام و دانه

که در این قمارخانه چو گواه بی‌نبردم

۱۳

پس از این خموش باشم همه گوش و هوش باشم

که نه بلبلم نه طوطی همه قند و شاخ وردم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 842
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 603
محسن لیله‌کوهی :
عندلیب :

نظرات