
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۶۳
۱
بروید ای حریفان بِکِشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
۲
به ترانههای شیرین به بهانههای زرین
بکشید سوی خانه مهِ خوبِ خوشلقا را
۳
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
همه وعده مکر باشد بفریبد او شما را
۴
دم سخت گرم دارد که به جادوی و افسون
بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را
۵
به مبارکی و شادی چو نگار من درآید
بِنِشین نظاره میکن تو عجایب خدا را
۶
چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان
که رخ چو آفتابش بکشد چراغها را
۷
برو ای دلِ سبکرو به یمن به دلبر من
بِرِسان سلام و خدمت، تو عقیق بیبها را
تصاویر و صوت


نظرات
ف-ش
پاسخ او نعرهای بزد و بر زمین افتاد مولوی صلاح الین زر کوب و ضیا ءالحق را هم بسیار ستوده وبیش از هفتاد غزل بنام صلاح ادین دارد وبعضی هم بنام کسی نیست ولی کل دیوان بنام شمس است واصولا ستودن زیاد یاران شیوه مولویست ونباید چندان برداشت اغراق آمیز از بیاناتش در باره شمس داشته باشیمبا این بیان عشق مولوی به شمس چندان غیر عادی و نامفهوم ویکطرفه نباید تلقی شود و اصولا طبیعی است کسیکه عامل تحول دیگری قرارگیرد مورد عشق و احترام زیاد واقع شود والبته در مورد مولوی و شمس ویژگیهائی هم برآن افزوده شده است
امیر
سمراد
محمد رضا سبک رو
پوریا pooria_dp@yahoo.com
امید وورال
جمال ناصر نشقبندی اسحاق زاده
ساعد هاشمی
امیررضا فرید
علیرضا
احمد جاوید
مهدی
محمد
یزدانپناه عسکری
غلامحسین مرادی
راهنما_ اریس