مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۶۳۹

۱

ای خوشا روز که پیش چو تو سلطان میرم

پیش کان شکر تو شکرافشان میرم

۲

صد هزاران گل صدبرگ ز خاکم روید

چونک در سایه آن سرو گلستان میرم

۳

ای بسا دست که خایند حریصان حیات

چونک در پای تو من دست فشانان میرم

۴

شربت مرگ چو اندر قدح من ریزی

بر قدح بوسه دهم مست و خرامان میرم

۵

چون به بوی خوش یک سیب تو موسی جان داد

پس عجب نیست کز آسیب تو چون جان میرم

۶

چون خزان از خبر مرگ اگر زرد شوم

چون بهار از لب خندان تو خندان میرم

۷

بارها مردم من وز دم تو زنده شدم

گر بمیرم ز تو صد بار بدان سان میرم

۸

من پراکنده بدم خاک بدم جمع شدم

پیش جمع تو نشاید که پریشان میرم

۹

همچو فرزند که اندر بر مادر میرد

در بر رحمت و بخشایش رحمان میرم

۱۰

چه حدیث است کجا مرگ بود عاشق را

این محالست که در چشمه حیوان میرم

۱۱

شمس تبریز کسانی که به تو زنده نیند

سوی تو زنده شوم از سوی ایشان میرم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 875
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 610
عندلیب :

نظرات

user_image
فرشاد عربی
۱۳۹۴/۰۴/۲۳ - ۱۱:۲۳:۳۰
بیت دهم مصرع دوم: محالست صحیح است