مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۶۴۶

۱

روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم

نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم

۲

مشتری وار سر زلف مه خود گیریم

فتنه و غلغله اندر همه بازار زنیم

۳

اندرافتیم در آن گلشن چون باد صبا

همه بر جیب گل و جعد سمن زار زنیم

۴

نفسی کوزه زنیم و نفسی کاسه خوریم

تا سبووار همه بر خم خمار زنیم

۵

تا به کی نامه بخوانیم گه جام رسید

نامه را یک نفسی در سر دستار زنیم

۶

چنگ اقبال ز فر رخ تو ساخته شد

واجب آید که دو سه زخمه بر آن تار زنیم

۷

وقت شور آمد و هنگام نگه داشت نماند

ما که مستیم چه دانیم چه مقدار زنیم

۸

خاک زر می شود اندر کف اخوان صفا

خاک در دیده این عالم غدار زنیم

۹

می کشانند سوی میمنه ما را به طناب

خیمه عشرت از این بار در اسرار زنیم

۱۰

شد جهان روشن و خوش از رخ آتشرویی

خیز تا آتش در مکسبه و کار زنیم

۱۱

پاره پاره شود و زنده شود چون که طور

گر ز برق دل خود بر که و کهسار زنیم

۱۲

هله باقیش تو گو که به وجود چو توی

سرد و حیف است که ما حلقه گفتار زنیم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 879
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 613
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۹/۱۳ - ۲۰:۲۷:۳۸
بگذران از جان ما سؤ القضاوامبر ما را ز اخوان صفاغزل اخوان صفا در ستایش این گروه عارفان که در صدد نام نبودند و بسیار از علم و دانش و فلسفه یونانیان و آموزه‌های زرتشت و افلاطون و فیثاغورث و دیگران بهره می‌‌بردندهمان گونه که جلال دین هرگز جزم اندیش نبود و از همه علوم و اندیشه‌ها در عین نظر بازی و رازورزی برخوردار بوداینگونه است که عرفان هم همواره راه تعالی خود را می‌‌پیماید و چون آب راکد در چاله یی نمی ماند
user_image
خاموش
۱۳۹۸/۰۳/۱۷ - ۰۰:۳۷:۳۳
باسلام این غزل موضوع برنامه 384 و ارتباط آن با داستان سلطان محمود و غلام هندو در مثنوی معنوی و پیام تبدیل کرم به شاپرک در سایت Parvizshahbazi.com