
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۶۶۳
۱
نو به نو هر روز باری می کشم
وین بلا از بهر کاری می کشم
۲
زحمت سرما و برف ماه دی
بر امید نوبهاری می کشم
۳
پیش آن فربه کن هر لاغری
این چنین جسم نزاری می کشم
۴
از دو صد شهرم اگر بیرون کنند
بهر عشق شهریاری می کشم
۵
گر دکان و خانهام ویران شود
بر وفای لاله زاری می کشم
۶
عشق یزدان پس حصاری محکم است
رخت جان اندر حصاری می کشم
۷
ناز هر بیگانه سنگین دلی
بهر یاری بردباری می کشم
۸
بهر لعلش کوه و کانی می کنم
بهر آن گل بار خاری می کشم
۹
بهر آن دو نرگس مخمور او
همچو مخموران خاری می کشم
۱۰
بهر صیدی کو نمیگنجد به دام
دام و داهول شکاری می کشم
۱۱
گفت ای غم تا قیامت می کشی
می کشم ای دوست آری می کشم
۱۲
سینه غار و شمس تبریزی است یار
سخره بهر یار غاری می کشم
تصاویر و صوت


نظرات
پیرایه یغمایی
امین کیخا
محسن