مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۶۷۱

۱

گر دم از شادی وگر از غم زنیم

جمع بنشینیم و دم با هم زنیم

۲

یار ما افزون رود افزون رویم

یار ما گر کم زند ما کم زنیم

۳

ما و یاران همدل و همدم شویم

همچو آتش بر صف رستم زنیم

۴

گرچه مردانیم اگر تنها رویم

چون زنان بر نوحه و ماتم زنیم

۵

گر به تنهایی به راه حج رویم

تو مکن باور که بر زمزم زنیم

۶

تارهای چنگ را مانیم ما

چونک درسازیم زیر و بم زنیم

۷

ما همه در جمع آدم بوده‌ایم

بار دیگر جمله بر آدم زنیم

۸

نکته پوشیده‌ست و آدم واسطه

خیمه‌ها بر ساحل اعظم زنیم

۹

چون به تخت آید سلیمان بقا

صد هزاران بوسه بر خاتم زنیم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 894
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 622
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۰۷/۲۷ - ۱۸:۱۲:۳۹
تنهایی با آنکه تنهائی گنج عظیم انسان است که همواره او را یگانه و پاک نگاه میدارد ولی جلال دین به صراحت از جمع دفاع میکند و به آن ارزش می‌گذارد و تنهائی را در جمع کارامد میدند نه‌ در تنهائی‌!