مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۶۷۸

۱

من اگر نالم اگر عذر آرم

پنبه در گوش کند دلدارم

۲

هر جفایی که کند می رسدش

هر جفایی که کند بردارم

۳

گر مرا او به عدم انگارد

ستمش را به کرم انگارم

۴

داروی درد دلم درد وی است

دل به دردش ز چه رو نسپارم

۵

عزت و حرمتم آنگه باشد

که کند عشق عزیزش خوارم

۶

باده آنگه شود انگور تنم

که بکوبد به لگد عصارم

۷

جان دهم زیر لگد چون انگور

تا طرب ساز شود اسرارم

۸

گرچه انگور همه خون گرید

که از این جور و جفا بیزارم

۹

پنبه در گوش کند کوبنده

که من از جهل نمی‌افشارم

۱۰

تو گر انکار کنی معذوری

لیک من بوالحکم این کارم

۱۱

چون ز سعی و قدمم سر کردی

آنگهی شکر کنی بسیارم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 898
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 624
عندلیب :

نظرات

user_image
یکی (ودیگر هیچ)
۱۳۹۷/۰۹/۰۸ - ۰۲:۳۵:۲۶
خود را بی قید و شرط بدو بسپار چون کمال لطف او گرچه از دید ما بیداد است ولی در نهایت امر تمام لطف و داد است. (ولی سپردن بدین معنی نیست که اقدامی از روی هرگونه انتفاعی انجام گیرد بلکه گاهی اقدام عکس و یا بی عملی عین ثواب است.)