
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۶۷۸
۱
من اگر نالم اگر عذر آرم
پنبه در گوش کند دلدارم
۲
هر جفایی که کند می رسدش
هر جفایی که کند بردارم
۳
گر مرا او به عدم انگارد
ستمش را به کرم انگارم
۴
داروی درد دلم درد وی است
دل به دردش ز چه رو نسپارم
۵
عزت و حرمتم آنگه باشد
که کند عشق عزیزش خوارم
۶
باده آنگه شود انگور تنم
که بکوبد به لگد عصارم
۷
جان دهم زیر لگد چون انگور
تا طرب ساز شود اسرارم
۸
گرچه انگور همه خون گرید
که از این جور و جفا بیزارم
۹
پنبه در گوش کند کوبنده
که من از جهل نمیافشارم
۱۰
تو گر انکار کنی معذوری
لیک من بوالحکم این کارم
۱۱
چون ز سعی و قدمم سر کردی
آنگهی شکر کنی بسیارم
تصاویر و صوت


نظرات
یکی (ودیگر هیچ)