مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۶۸۰

۱

من اگر پرغم اگر شادانم

عاشق دولت آن سلطانم

۲

تا که خاک قدمش تاج من است

اگرم تاج دهی نستانم

۳

تا لب قند خوشش پندم داد

قند روید بن هر دندانم

۴

گلم ار چند که خارم در پاست

یوسفم گرچه در این زندانم

۵

هر کی یعقوب من است او را من

مونس زاویه احزانم

۶

در وصال شب او همچو نیم

قند می نوشم و در افغانم

۷

پای من گرچه در این گل مانده‌ست

نه که من سرو چنین بستانم

۸

ز جهان گر پنهانم چه عجب

که نهان باشد جان من جانم

۹

گرچه پرخارم سر تا به قدم

کوری خار چو گل خندانم

۱۰

بوده‌ام مؤمن توحید کنون

مؤمنان را پس از این ایمانم

۱۱

سایه شخصم و اندازه او

قامتش چند بود چندانم

۱۲

هر کی او سایه ندارد چو فلک

او بداند که ز خورشیدانم

۱۳

قیمتم نبود هر چند زرم

که به بازار نیم در کانم

۱۴

من درون دل این سنگ دلان

چون زر و خاک به کان یک سانم

۱۵

چونک از کان جهان بازرهم

زان سوی کون و مکان من دانم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 899
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 625
عندلیب :

نظرات

user_image
JAVAD MAHMOUD
۱۳۸۹/۰۴/۱۷ - ۰۴:۵۳:۱۴
سلام،اشکال چاپی:بیت 10 ( بوده‌اممؤمنتوحید کنون)(بوده ام مومن توحید کنون )
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.