مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۶۹۳

۱

من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم

پشت و پناه فقرم پشت طمع نخارم

۲

نی بند خلق باشم نی از کسی تراشم

مرغ گشاده پایم برگ قفس ندارم

۳

من ابر آب دارم چرخ گهرنثارم

بر تشنگان خاکی آب حیات بارم

۴

موسی بدید آتش آن نور بود دلخوش

من نیز نورم ای جان گرچه ز دور نارم

۵

شاخ درخت گردان اصل درخت ساکن

گرچه که بی‌قرارم در روح برقرارم

۶

من بوالعجب جهانم در مشت گل نهانم

در هر شبی چو روزم در هر خزان بهارم

۷

با مرغ شب شبم من با مرغ روز روزم

اما چو باخود آیم زین هر دو برکنارم

۸

آن لحظه باخود آیم کز محو بیخود آیم

شش دانگ آن گهم که بیرون ز پنج و چارم

۹

جان بشر به ناحق دعویش اختیار است

بی‌اختیار گردد در فر اختیارم

۱۰

آن عقل پرهنر را بادی است در سر او

آن باد او نماند چون باده‌ای درآرم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 906
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 629
عندلیب :

نظرات

user_image
مژگان
۱۳۹۴/۰۳/۱۴ - ۰۵:۱۹:۲۷
در بعضی سایتها قفس را قفص نیز نوشته اند. با توجه به اینکه قفص هم درسته و معرب قفس است آیا ممکنه اصل قفص باشد ضمن اینکه قفص به معنای پای بستن هم هست.