
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۶۹۵
۱
پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم
دیوانه چون نگردم زنجیر چون نگیرم
۲
چون باده تو خوردم من محو چون نگردم
تو چون میی من آبم تو شهد و من چو شیرم
۳
بگشا دهان خود را آن قند بیعدد را
عذر ار نمیپذیری من عشوه می پذیرم
۴
دانی که از چه خندم از همت بلندم
زیرا به شهر عشقت بر عاشقان امیرم
۵
با عشق لایزالی از یک شکم بزادم
نوعشق می نمایم والله که سخت پیرم
۶
آن چشم اگر گشایی جز خویش را نشایی
ور این نظر گشایی دانی که بینظیرم
۷
اندر تنور سردان آتش زنم چو مردان
و اندر تنور گرمان من پختهتر خمیرم
۸
در لطف همچو شیرم اندر گلو نگیرم
تا در غلط نیفتی گر شور چون پنیرم
۹
در عشق شمس تبریز سلطان تاجدارم
چون او به تخت آید من پیش او وزیرم
تصاویر و صوت


نظرات