
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۷۰۲
۱
درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم
تا نقشهای خود را یک یک فروتراشیم
۲
از خویش خواب گردیم همرنگ آب گردیم
ما شاخ یک درختیم ما جمله خواجه تاشیم
۳
ما طبع عشق داریم پنهان آشکاریم
در شهر عشق پنهان در کوی عشق فاشیم
۴
خود را چو مرده بینیم بر گور خود نشینیم
خود را چو زنده بینیم در نوحه رو خراشیم
۵
هر صورتی که روید بر آینه دل ما
رنگ قلاش دارد زیرا که ما قلاشیم
۶
ما جمع ماهیانیم بر روی آب رانیم
این خاک بوالهوس را بر روی خاک پاشیم
۷
تا ملک عشق دیدیم سرخیل مفلسانیم
تا نقد عشق دیدیم تجار بیقماشیم
تصاویر و صوت


نظرات
نادر..
محمد