مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۷۰۵

۱

از ما مشو ملول که ما سخت شاهدیم

از رشک و غیرت است که در چادری شدیم

۲

روزی که افکنیم ز جان چادر بدن

بینی که رشک و حسرت ماهیم و فرقدیم

۳

رو را بشو و پاک شو از بهر دید ما

ور نی تو دور باش که ما شاهد خودیم

۴

آن شاهدی نه‌ایم که فردا شود عجوز

ما تا ابد جوان و دلارام و خوش قدیم

۵

آن چادر ار خلق شد شاهد کهن نشد

فانی است عمر چادر و ما عمر بی‌حدیم

۶

چادر چو دید از آدم ابلیس کرد رد

آدم نداش کرد تو ردی نه ما ردیم

۷

باقی فرشتگان به سجود اندرآمدند

گفتند در سجود که بر شاهدی زدیم

۸

در زیر چادر است بتی کز صفات او

ما را ز عقل برد و سجود اندرآمدیم

۹

اشکال گنده پیر ز اشکال شاهدان

گر عقل ما نداند در عشق مرتدیم

۱۰

چه جای شاهد است که شیر خداست او

طفلانه دم زدیم که با طفل ابجدیم

۱۱

با جوز و با مویز فریبند طفل را

ور نی که ما چه لایق جوزیم و کنجدیم

۱۲

در خود و در زره چو نهان شد عجوزه‌ای

گوید که رستم صف پیکار امجدیم

۱۳

از کر و فر او همه دانند کو زن است

ما چون غلط کنیم که در نور احمدیم

۱۴

مؤمن ممیز است چنین گفت مصطفی

اکنون دهان ببند که بی‌گفت مرشدیم

۱۵

بشنو ز شمس مفخر تبریز باقیش

زیرا تمام قصه از آن شاه نستدیم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 911
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 633
عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۱۱/۰۴ - ۰۸:۳۱:۳۶
آن شاهدی نه‌ایم که فردا شود عجوزما تا ابد جوان و دلارام و خوش قدیم...