مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۷۱۶

۱

امشب جان را ببر از تن چاکر تمام

تا نبود در جهان بیش مرا نقش و نام

۲

این دم مست توام رطل دگر دردهم

تا بشوم محو تو از دو جهان والسلام

۳

چون ز تو فانی شدم و آنچ تو دانی شدم

گیرم جام عدم می کشمش جام جام

۴

جان چو فروزد ز تو شمع بروزد ز تو

گر بنسوزد ز تو جمله بود خام خام

۵

این نفسم دم به دم درده باده عدم

چون به عدم درشدم خانه ندانم ز بام

۶

چون عدمت می فزود جان کندت صد سجود

ای که هزاران وجود مر عدمت را غلام

۷

باده دهم طاس طاس ده ز وجودم خلاص

باده شد انعام خاص عقل شد انعام عام

۸

موج برآر از عدم تا برباید مرا

بر لب دریا به ترس چند روم گام گام

۹

دام شهم شمس دین صید به تبریز کرد

من چو به دام اندرم نیست مرا ترس دام

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 919
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 637
عندلیب :

نظرات

user_image
..
۱۳۹۸/۰۴/۳۱ - ۰۹:۲۷:۲۰
موج برآر از عدمتا برباید مرا..
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۰/۰۹/۲۸ - ۰۵:۲۲:۴۴
سلام  برای اولین بار بنده  با فعل بروزیدن در این غزل  آشنا شدم و معنی آن در لغتنامه دگرگون شدن نوشته شده ولی بنظرم در اینجا معنای دیگری دارد  لطفا دوستان راهنمایی بفرمایند  (بیت چهارم )  شاد وخرم باشید 
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۰/۰۹/۳۰ - ۰۲:۲۹:۴۶
سلام  اگه جای بروزد وفروزد جابجا بشه شعر معنای بهتری پیدا میکنه  ومعنی شعر این میشه اگه جان من از تو دگرگون بشه شمع جان من ( حالا مثلا خرد انسانی ) از تو فروزان میشه  واگر بدین طریق نسوزه  خام خواهد ماند  . منتظر نظر حضرات محترم هستم .  شاد وخرم باشید.