مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۷۲۳

۱

نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم

که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم

۲

به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم

که من تو را نگذارم، به لطف بردارم

۳

رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم

سر تو را به ده انگشت مغفرت خارم

۴

هزار ابر عنایت بر آسمان رضاست

اگر ببارم از آن ابر بر سرت بارم

۵

ببسته‌ست میان لطف من به تیمارت

که دیده برکات وصال و تیمارم

۶

هزار شربت شافی به مهر می‌‌جوشد

از آن شبی که بگفتی به من که «بیمارم»

۷

بیا به پیش که تا سرمه نوت بکشم

که چشم‌روشن باشی به فهم ِ اسرارم

۸

ز خاص خاص خودم لطف کی دریغ آید؟

که از کمال کرم دستگیر اغیارم

۹

تو را که دزد گرفتم سپردمت به عوان

که یافت شد به جوال تو صاع انبارم

۱۰

تو خیره در سبب قهر و گفت ممکن نی

هزار لطف در آن بود اگر چه قهارم

۱۱

نه ابن یامین زان زخم یافت یوسف خویش؟

به چشم لطف نظر کن به جمله آثارم

۱۲

به خلوتش همه تأویل آن بیان فرمود

که من گزاف کسی را به غم نیازارم

۱۳

خموش کردم تا وقت خلوت تو رسد

ولی مبر تو گمان بد، ای گرفتارم!

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 922
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 639
هانیه سلیمی :
عندلیب :

نظرات

user_image
محمد محمدی
۱۳۸۹/۰۶/۳۱ - ۰۲:۰۶:۲۲
نیم ز کار تو "غافل"
پاسخ: دوستان با تصحیح چاپی معتبر تطبیق دهند نتیجه را اطلاع دهند.
user_image
مرتضی
۱۳۹۰/۰۸/۲۱ - ۱۳:۳۸:۱۹
که دیده برکات وصال و تیمارمبایدکه دیده ای برکات وصال و تیمارمباشد
user_image
محمد روستایی
۱۳۹۱/۰۴/۰۸ - ۱۴:۲۸:۵۶
به جان پاک تو آفتاب سلطنتم
user_image
محمد روستایی
۱۳۹۱/۰۴/۰۸ - ۱۴:۳۵:۳۰
هزار شربت شافی ز مهر بر جوشی
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۵/۱۷ - ۱۵:۱۴:۴۵
تو را که دزد گرفتم سپردمت به عوانکه یافت شد به جوال تو صاع انبارمتو خیره در سبب قهر و گفت ممکن نیهزار لطف در آن بود اگر چه قهارمهمه ما چنین لحظاتی را گاهی تجربه کرده ایم، گاهی که خود را بی گناه می دانیم ولی ما را چون دزد به پاسبان می سپارند و با کمال حیرت می بینیم که همه شواهد به ضرر ماست! خیره در سبب قهر می مانیم و گفتگو نیز برای مدتی میسر نمی شود، می فرماید :خموش کردم تا وقت خلوت تو رسدولی مبر تو گمان بد ای گرفتارمصبور باش، دیری نمی کشد تا گشایش حاصل شود و تو در خلوت با من و خودت از لطف من آگاه شوی، تا آن زمان با بد گمانی اوقات خویش را تباه مکن. نیم ز کار تو غافل همیشه در کارمکه لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۵/۱۷ - ۱۵:۳۰:۲۵
تو را که دزد گرفتم سپردمت به عوانکه یافت شد به جوال تو صاع انبارمتلمیحی است به داستان یوسف هنگامی که عزیز مصر بود. برادران به اصرار او در سفر دوم از کنعان به مصر بنیامین را علیرغم میل یعقوب به همراه خود آوردند، یوسف نیز نقشه ای طرح نمود و برای نگاهداشتن بنیامین نزد خود جام نقره سلطنتی را در کوله بار بنیامین جای داد و بدو اتهام دزدی زد!
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۵/۱۷ - ۱۵:۳۸:۰۶
به جان دوست که غم پرده بر شما ندردگر اعتماد بر الطاف کارساز کنید
user_image
کمال داودوند
۱۳۹۵/۰۵/۱۸ - ۱۷:۳۱:۴۳
بنده این غزل روبادوستان به اشتراک گذاشتم شادوسرفرازبادگنجوریان
user_image
وفایی
۱۳۹۵/۱۱/۲۰ - ۱۱:۴۳:۵۱
من واقعا از کار بعضی هموطنان در حیرت ام ! ایشان بدون آنکه به دیوان شمس مراجعه کنند خودشان صلاح می دانند و نظر می دهند که بعضی کلمات مولانا باید عوض شود ! به نظر می رسد ایشان از مولانا ، مولاناتر هستند ! شاید هم "مولاناترین" باشند !! ( نظرات چند تن از این مولاناترین ها را در بالا مشاهده می کنید ) . در دیوان شمسی که دست من است [ مقدمه و شرح حال: استاد بدیع الزمان فروزانفر- تصحیح و حواشی از : م . درویش- چاپ 1355] اینگونه نوشته شده : نیم ز کار تو فارغ همیشه در کارم (پس مصراع اول کاملا درست است) - به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم ( مصراع سوم هم کاملا صحیح است ) . هزار شربت شافی به مهر می جوشد (این مصراع هم کاملا صحیح است) ... من فکر می کنم اگر مولانا از عالم ارواح برگردد در جواب این حضرات خواهد گفت : " گر تو بهتر می زنی بستان بزن " . اگر هنوز از خنده روده بر نشده اید ، به جلد سوم امثال وحکم علامه دهخدا رجوع کنید تا داستان ضرب المثل " گر تو بهتر می زنی...." را بخوانید و سپس از خنده روده بر شوید...
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۷/۲۸ - ۰۰:۵۵:۱۵
هزار شربت شافی به مهر می جوشداز آن شبی که "بگفتی" به من که بیمارم.."بیا" به پیش که تا سرمه "نو" ات بکشمکه چشم روشن باشی به فهم اسرارم...
user_image
شیرین
۱۳۹۷/۰۸/۰۷ - ۱۳:۱۲:۴۵
بسیار زیبا و خوب این شعر را خوانده اند. از ایشان بسیار سپاسگزارم. کاش بقیه اشعار دیوان شمس هم فایل صوتی داشته باشد.
user_image
شیرین
۱۳۹۷/۰۹/۱۴ - ۱۵:۵۶:۲۲
این غزل را باید مواقع ناامیدی و افسردگی مرتب خوند و گوش کرد.
user_image
فرید
۱۳۹۸/۰۷/۲۵ - ۱۲:۱۴:۰۳
مفهوم مصرع "که من تو را نگذارم به لطف بردارم" چیست؟
user_image
ایمان
۱۳۹۹/۰۵/۱۰ - ۲۳:۲۴:۳۹
معنی این بیت چی میشه؟ممنون میشم معنی و مفهومش رو بگیدببسته‌ست میان لطف من به تیمارتکه دیده برکات وصال و تیمارم
user_image
nabavar
۱۳۹۹/۰۵/۱۱ - ۰۱:۵۵:۵۰
گرامی ایمانببسته‌ست میان، لطف من به تیمارتکه دیده برکات وصال و تیمارمبه نظر می رسدکه می گوید: پرستاری از تو برای من از لطافتی برخوردار است و بدان همت گماشته ام چون آگاهم به آنچه از برکت پرستاری و وصل حاصل می شود
user_image
هادی رنجبران
۱۴۰۰/۰۹/۲۶ - ۱۲:۳۱:۴۱
این غزل در بارة عنایت ویژه و خاص معشوق به عاشق است. راوی غزل، با توجّه به دیدگاه و منظری که دارد شخص برتری است که براساس مضمون عاشقانة غزل او را معشوق می¬نامیم. او بدون تعارف خود را معرّفی می¬کند و جایگاه رفیع الهی خویش را یادآور می¬شود و به صراحت می¬گوید: «به ذاتِ پاکِ من و آفتابِ سلطنتم»، پس هیچ ابهامی در اینکه او کیست باقی نمی¬ماند. راوی، معشوق الهی و مظهر حق است که بر عالم وجود و نیز جهان درونی مخاطب سلطه و احاطه دارد.
user_image
محسن جهان
۱۴۰۱/۰۳/۱۰ - ۰۳:۲۵:۴۸
تفسیر بیت ۴: مولانا در این بیت صراحتا از قول پروردگار و استناد به آیات قرآنی می‌فرماید: ای بشر اگر طالب عنایت و توجهات او در امور زندگیت هستی، فقط رضا و تسلیم در برابر مشیّت الهی کارساز است. که اگر رضایت وصلاح او مقدر شود باران رحمت بی انتها باریتعالی بر سرت خواهد بارید. 
user_image
Hadi Golestani
۱۴۰۱/۱۰/۱۹ - ۱۳:۳۰:۳۲
تصور کنید حال کریستف کلمب که در پی کشف آمریکا روی دریا سرگردان و بی آب و غذا و خسته و نا امید بعد از اون همه زمان ، یهو از دور خشکی رو دیده، این غزل حال من رو این چنین میکنه، شکر شکر شکر الله الله الله
user_image
قاسم
۱۴۰۲/۰۳/۱۲ - ۱۵:۰۵:۳۳
چقدر این شعر از مولانا با آیات سوره مبارکه ضحی همخوانی دارد... علی الخصوص مولانا این دو آیه را خوب بسط داده است: ما ودعک ربک و ما قلی و لسوف یعطیک ربک فترضی انسان در شرایط مختلف مورد رحمت واسعه الهی بوده و هست. فقط باید شاکر و راضی بود و لطف خدا را در همه حال دید.  خدایا شکرت
user_image
قاسم
۱۴۰۲/۰۳/۱۲ - ۱۵:۰۷:۳۷
خوانش شعر بسیار خوب بود. با سپاس برخی ابیات را با گوش کردن توانستم متوجه شوم.