مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۷۲۷

۱

به غم فرونروم باز سوی یار روم

در آن بهشت و گلستان و سبزه زار روم

۲

ز برگ ریز خزان فراق سیر شدم

به گلشن ابد و سرو پایدار روم

۳

من از شمار بشر نیستم وداع وداع

به نقل و مجلس و سغراق بی‌شمار روم

۴

نمی‌شکیبد ماهی ز آب من چه کنم

چو آب سجده کنان سوی جویبار روم

۵

به عاقبت غم عشقم کشان کشان ببرد

همان به‌ست که اکنون به اختیار روم

۶

ز داد عشق بود کار و بار سلطانان

به عشق درنروم در کدام کار روم

۷

شنیده‌ام که امیر بتان به صید شده‌ست

اگر چه لاغرم سوی مرغزار روم

۸

چو شیر عشق فرستد سگان خود به شکار

به عشق دل به دهان سگ شکار روم

۹

چو بر براق سعادت کنون سوار شدم

به سوی سنجق سلطان کامیار روم

۱۰

جهان عشق به زیر لوای سلطانی است

چو از رعیت عشقم بدان دیار روم

۱۱

منم که در نظرم خوار گشت جان و جهان

بدان جهان و بدان جان بی‌غبار روم

۱۲

غبار تن نبود ماه جان بود آن جا

سزد سزد که بر آن چرخ برق وار روم

۱۳

اگر کلیم حلیمم بدان درخت شوم

وگر خلیل جلیلم در آن شرار روم

۱۴

خموش کی هلدم تشنگی این یاران

مگر که از بر یاران به یار غار روم

۱۵

جوار مفخر آفاق شمس تبریزی

بهشت عدن بود هم در آن جوار روم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 925
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 641
عندلیب :

نظرات

user_image
ساناز ن.
۱۳۹۲/۰۲/۰۵ - ۰۷:۳۳:۲۳
شرح و تفسیر این غزل:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
مریم
۱۳۹۸/۱۲/۲۱ - ۱۸:۲۰:۳۵
یکی از تاثیرگذارترین شعرهایی بود که خوندم.چقدر قشنگ در باره دل کندن از این دنیا و پستی این جهان و ازادگی ای که رهایی ازش به انسان میده صحبت شده.بی نظیر