مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۷۲۸

۱

مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم

وگر درم نگشایی مقیم درگاهم

۲

چو ماهیم که بیفکند موج بیرونش

به غیر آب نباشد پناه و دلخواهم

۳

کجا روم به سر خویش کی دلی دارم

من و تن و دل من سایه شهنشاهم

۴

به توست بیخودیم گر خراب و سرمستم

به توست آگهی من اگر من آگاهم

۵

نه دلربام توی گر مرا دلی باقی است

نه کهربام توی گر مثل پر کاهم

۶

نه از حلاوت حلوای بی‌حد لب توست

که چون کلیچه فتاده کنون در افواهم

۷

ز هر دو عالم پهلوی خود تهی کردم

چو هی نشسته به پهلوی لام اللهم

۸

ز جاه و سلطنت و سروری نیندیشم

بس است دولت عشق تو منصب و جاهم

۹

چو قل هو الله مجموع غرق تنزیهم

نه چون مشبهیان سرنگون اشباهم

۱۰

اگر تتار غمت خشم و ترکیی آرد

به عشق و صبر کمربسته همچو خرگاهم

۱۱

اگر چه کاهل و بی‌گاه خیز قافله‌ام

به سوی توست سفرهای گاه و بی‌گاهم

۱۲

برآ چو ماه تمام و تمام این تو بگو

که زیر عقده هجرت بمانده چون ماهم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 926
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 642
عندلیب :

نظرات