مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۷۳۴

۱

سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام

دل غریب بیابد ز نامه شان آرام

۲

شکفته گردد از این باد شاخه‌های خرد

گشاده گردد از این زخمه در وجود مسام

۳

سحر رسد ز ندای خروس روحانی

ظفر رسد ز صدای نقاره بهرام

۴

عصیر جان به خم جسم تیر می انداخت

چو دف شنید برآرد کفی نشان قوام

۵

حلاوتی عجبی در بدن پدید آید

که از نی و لب مطرب شکر رسید به کام

۶

هزار کزدم غم را کنون ببین کشته

هزار دور فرح بین میان ما بی‌جام

۷

فسون رقیه کزدم نویس عید رسید

که هست رقیه کزدم به کوی عشق مدام

۸

ز هر طرف بجهد بی‌قرار یعقوبی

که بوی پیرهن یوسفی بیافت مشام

۹

چو جان ما ز نفخت است فیه من روحی

روا بود که نفختش بود شراب و طعام

۱۰

چو حشر جمله خلایق به نفخ خواهد بود

ز ذوق زمزمه بجهند مردگان ز منام

۱۱

که خاک بر سر جان کسی که افسرده‌ست

اثر نگیرد از آن نفخ و کم بود ز اعدام

۱۲

تن و دلی که بنوشید از این رحیق حلال

بر آتش غم هجران حرام گشت حرام

۱۳

جمال صورت غیبی ز وصف بیرون است

هزار دیده روشن به وام خواه به وام

۱۴

درون توست یکی مه کز آسمان خورشید

ندا همی‌کندش کای منت غلام غلام

۱۵

ز جیب خویش بجو مه چو موسی عمران

نگر به روزن خویش و بگو سلام سلام

۱۶

سماع گرم کن و خاطر خران کم جو

که جان جان سماعی و رونق ایام

۱۷

زبان خود بفروشم هزار گوش خرم

که رفت بر سر منبر خطیب شهدکلام

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 931
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 644
عندلیب :

نظرات