
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۷۴۱
۱
به کوی عشق تو من نامدم که بازروم
چگونه قبله گذارم چو در نماز روم
۲
به جز که کور نخواهد که من به هیچ سبب
به سوی ظلمت از آن شمع صد طراز روم
۳
کدام عقل روا بیند این که من تشنه
به غیر حضرت آن بحر بینیاز روم
۴
براق عشق گزیدم که تا به دور ابد
به سوی طره هندو به ترکتاز روم
۵
شب چو باز و بط روز را بسوزد پر
چو در سحر به مناجات او به راز روم
۶
چو چشمبند قضا راه چشم بسته کند
به بوی عنبریش چشمها فرازروم
۷
به خاک پای خداوند شمس تبریزی
که چون شدم ز وی از دست سرفراز روم
تصاویر و صوت


نظرات