
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۷۴۵
۱
فضول گشتهام امروز جنگ میجویم
منوش نکته مستان که یاوه میگویم
۲
تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم
دلا برو تو ز پیشم تو را نمیجویم
۳
لگن نهاد خیالش به چشمه چشمم
بهانه کرد کز این آب جامه میشویم
۴
بگفتمش که به خونابه جامه چون شویی
بگفت خون همه زان سوست و من از این سویم
۵
به سوی تو همه خون است و سوی من همه آب
نه قبطیم که در این نیل موسوی خویم
تصاویر و صوت


نظرات
شهر عشق