مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۷۵۲

۱

کون خر را نظام دین گفتم

پِشک را عنبر ثمین گفتم

۲

اندر این آخُر جهان ز گزاف

بس چمن نام هر چمین گفتم

۳

طوق بر گردن کَپی بستم

نام اعلا بر اسفلین گفتم

۴

عجز خواهید روح را که ز عجز

صفت روح بهر طین گفتم

۵

حِلیهٔ آدم و خلیفهٔ حق

بهر ابلیس و هر لعین گفتم

۶

زاغ را بلبل چمن خواندم

خار را سرو و یاسمین گفتم

۷

دیو را جبرئیل کردم نام

ژاژ را حجّت مبین گفتم

۸

ای دریغا که کان نفرین را

از طمع چند آفرین گفتم

۹

از خری بوَد آن نبُد ز خِرد

که خر ماده را تکین گفتم

۱۰

توبه کردم از این خطا گفتن

همه عمرم بس ار همین گفتم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 941
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 650
عندلیب :

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۱/۰۴ - ۰۴:۲۱:۲۰
بااحترام.تکین درترکی باستان بمعنی شاهزاده میباشد.
user_image
روفیا
۱۳۹۶/۰۵/۲۴ - ۱۷:۰۷:۵۹
قضاوت با شماشعر دیگری از مولانا بعد از دیدن شمس و ابراز پشیمانی از گذشته
user_image
مهناز ، س
۱۳۹۶/۰۵/۲۴ - ۱۹:۲۹:۱۲
گرامی روفیا قضاوت نمی کنم که غزل خود گویاستشما قیاس کنید :آشنا وار ، اینچنین گفتمبا صدای بسی حزین گفتم گرچه با ترس بود از ته دلزیر لب لیک دلنشین گفتمدوستت دارم ای نگار ینمبیش ، از هر که در زمین ، گفتمبا صدای اذان به جای نماز بر رخ خوبت آفرین گفتمسجده ها می کنم به درگاهتداغ پیداست بر جبین ، گفتمآرزوهاست در دلم ای گلتو گلی ، باغ و یاسمین ، گفتمشوق دیدارت ای نسیم سحرگشته با جان من عجین ، گفتمبوی گیسوی تو به دست صباخوشتر ازعطر عنبرین ، گفتمدست در دست من بِنِه که شوم شاد و خرّم چو فرودین ، گفتمتا ” نیا “ عاشق است ، بنشینددر هوای تو نازنین ، گفتم،خوب و خوش باشید
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۵/۲۴ - ۲۲:۲۹:۰۳
درود مهناز عزیزغزل لطیفی است ..ردیف "گفتم" در ابیات نیمه دوم غزل، به لحاظ مفهوم، نابجا می نماید. البته شاید به شکلی، تاکید مد نظر سراینده بوده است..
user_image
روفیا
۱۳۹۶/۰۵/۲۵ - ۰۲:۳۲:۴۴
مهناز جان حاشیه پیشین از من نبود. غزل بس عاشقانه است، خوش به حال مخاطب نیا و خوش به حال نیا و خوش به حال هر که بویی از عشق به مشامش رسیده است...
user_image
حسین ۱
۱۳۹۶/۰۵/۲۵ - ۰۴:۳۲:۱۵
نادر.. خان گرامی با پوزش ، من نابجایی نمی بینم ” گفتم “ را اگر در اول بیت یا گاهی ابتدای مصرع در نظر بگیریم کاملاً بجا به نظر می آید شاید من از شعر زیاد نمی دانم . مثل : گفتم : شوق دیدارت ای نسیم سحرگشته با جان من عجینبرای من تازگی داردالبته نظر شما محترم استزنده باشید
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۵/۲۵ - ۱۲:۲۳:۰۹
حسین جان، دوست عزیزمنظر نیکوی شما نیز کاملا محترم است..
user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۶/۱۲ - ۱۸:۳۷:۵۶
اگر غزل از جلال دین باشد در وصف حالات و باور های خود پیش از تحول اساسی با همنشینی شمس تبریز استمقایسه ای است از دیروز و امروز خود شاعر که بسیار از باور های مذهبی گذشته خود پشیمان است و توبه می کند