
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۷۵۲
۱
کون خر را نظام دین گفتم
پِشک را عنبر ثمین گفتم
۲
اندر این آخُر جهان ز گزاف
بس چمن نام هر چمین گفتم
۳
طوق بر گردن کَپی بستم
نام اعلا بر اسفلین گفتم
۴
عجز خواهید روح را که ز عجز
صفت روح بهر طین گفتم
۵
حِلیهٔ آدم و خلیفهٔ حق
بهر ابلیس و هر لعین گفتم
۶
زاغ را بلبل چمن خواندم
خار را سرو و یاسمین گفتم
۷
دیو را جبرئیل کردم نام
ژاژ را حجّت مبین گفتم
۸
ای دریغا که کان نفرین را
از طمع چند آفرین گفتم
۹
از خری بوَد آن نبُد ز خِرد
که خر ماده را تکین گفتم
۱۰
توبه کردم از این خطا گفتن
همه عمرم بس ار همین گفتم
تصاویر و صوت


نظرات
ناشناس
روفیا
مهناز ، س
نادر..
روفیا
حسین ۱
نادر..
همایون