
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۷۷
۱
ای بگفته در دلم اسرارها
وی برای بنده پخته کارها
۲
ای خیالت غمگسار سینهها
ای جمالت رونق گلزارها
۳
ای عطای دست شادی بخش تو
دست این مسکین گرفته بارها
۴
ای کف چون بحر گوهرداد تو
از کف پایم بکنده خارها
۵
ای ببخشیده بسی سرها عوض
چون دهند از بهر تو دستارها
۶
خود چه باشد هر دو عالم پیش تو
دانه افتاده از انبارها
۷
آفتاب فضل عالم پرورت
کرده بر هر ذرهای ایثارها
۸
چارهای نبود جز از بیچارگی
گرچه حیله میکنیم و چارهها
۹
نورهای شمس تبریزی چو تافت
ایمنیم از دوزخ و از نارها
تصاویر و صوت


نظرات