مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۷۷۲

۱

چند گهی فاتحه خوانت کنم

از پس آن شاه جهانت کنم

۲

پیر شدی در غم ما باک نیست

پیر بیا تا که جوانت کنم

۳

هیچ غم جان مخور ار جان برفت

بگلر لشکرگه جانت کنم

۴

آنچ محال است تصور دهم

وجه محالیش بیانت کنم

۵

ره دهمت تا به اصول اصول

راه چه باشد که چنانت کنم

۶

گرچه کلیمی همه در اعتراض

کشف کنم خضر زمانت کنم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 953
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 657
عندلیب :

نظرات

user_image
مهدی خاتمی
۱۳۹۱/۰۳/۲۰ - ۱۲:۲۷:۲۹
بگلر. [ ب ِ / ب َ ل َ ] (ترکی ، اِ مرکب ) بیگلر. امیر و بزرگ را گویند. (آنندراج ). به ترکی امیر و بزرگ را گویند. (غیاث ).
user_image
مهدی خاتمی
۱۳۹۱/۰۳/۲۰ - ۱۲:۳۰:۵۰
گر چه کلیمی همه در اعتراض :اشاره به داستان خضر و موسی که موسی را سر شاگردی خضر افتاده بود و اعتراض داشت از رفتار استاد خود و همین اعتراض ها سبب افتراقش با خضر شد/اشاره ظریف و مکنونی هم به ایراد های بنی اسرائیلی دارد
user_image
مهدی خاتمی
۱۳۹۱/۰۳/۲۰ - ۱۲:۳۳:۵۷
تصحیح :به نظر می رسد گر چه کلیمی باید اینگونه باشد :گر چو کلیمی همه در اعتراض که معنای درست تری از آن افاده می شود.اگر همچون کلیم هستی و دایم اعتراض می کنی...
user_image
بهزاد علوی (باب)
۱۳۹۳/۰۲/۱۳ - ۲۰:۴۳:۳۹
در تایید نکته ای که گشودید... اگر شعر مولانا را با لهجه محلی خودش بخوانیم ... امکانا همان معنای تصحیح گشوده شودایکاش هر چه زود تر ممکن میشد که اشعار مولا را با صدای خودش و از دهان خودش می شنیدیم
user_image
منصور محمدی
۱۳۹۷/۰۷/۲۳ - ۱۰:۲۸:۴۱
گر چه کلیمی همه در اعتراضکشف کنم خضر زمانت کنمبه نظر من مولانای بزرگ در این شعر حالت انسانها را در مسیر زندگی بیان میکند که انسان از وقت پیدایش الی مرگ در مورد هر چیز در حیرت و در سوال است تا مرگ به سراغش میاید و چشمش به حقیقت باز میشود