مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۷۷۶

۱

منم آن بنده مخلص که از آن روز که زادم

دل و جان را ز تو دیدم دل و جان را به تو دادم

۲

کتب العشق بانی بهوی العاشق اعلم

فالیه نتراجع و الیه نتحاکم

۳

چو شراب تو بنوشم چو شراب تو بجوشم

چو قبای تو بپوشم ملکم شاه قبادم

۴

قمر الحسن اتانی و الی الوصل دعانی

و رعانی و سقانی هو فی الفضل مقدم

۵

ز میانم چو گزیدی کمر مهر تو بستم

چو بدیدم کرم تو به کرم دست گشادم

۶

نصر العشق اجیبوا و الی الوصل انیبوا

طلع البدر فطیبوا قدم الحب و انعم

۷

چه کنم نام و نشان را چو ز تو گم نشود کس

چه کنم سیم و درم را چو در این گنج فتادم

۸

لمع العشق توالی و علی الصبر تعالی

طمس البدر هلالا خضع القلب و اسلم

۹

چو توی شادی و عیدم چه نکوبخت و سعیدم

دل خود بر تو نهادم به خدا نیک نهادم

۱۰

خدعونی نهبونی اخذونی غلبونی

وعدونی کذبونی فالی من اتظلم

۱۱

نه بدرم نه بدوزم نه بسازم نه بسوزم

نه اسیر شب و روزم نه گرفتار کسادم

۱۲

ملک الشرق تشرق و علی الروح تعلق

غسق النفس تفرق ربض الکفر تهدم

۱۳

چه کساد آید آن را که خریدار تو باشی

چو فزودی تو بهایم که کند طمع مزادم

۱۴

نفس العشق عتادی و عمیدی و عمادی

فمن العشق تدثر و من العشق تختم

۱۵

روش زاهد و عابد همگی ترک مراد است

بنما ترک چه گویم چو توی جمله مرادم

۱۶

لک یا عشق وجودی و رکوعی و سجودی

لک بخلی لک جودی و لک الدهر منظم

۱۷

چو مرا دیو ربودی طربم یاد تو بودی

تو چنانم بربودی که بشد یاد ز یادم

۱۸

الف الدهر بعادی جرح البعد فؤادی

فقد النوم وسادی و سعاداتی نوم

۱۹

به صفت کشتی نوحم که به باد تو روانم

چو مرا باد تو دادی مده ای دوست به بادم

۲۰

فاری الشمل تفرق و اری الستر تمزق

و اری السقف تخرق و اری الموج تلاطم

۲۱

من اگر کشتی نوحم چه عجب چون همه روحم

من اگر فتح و فتوحم چه عجب شاه نژادم

۲۲

و اری البدر تکور و اری النجم تکدر

و اری البحر تسجر و اری الهلک تفاقم

۲۳

چو به بحر تو درآیم به مزاج آب حیاتم

چو فتم جانب ساحل حجرم سنگ و جمادم

۲۴

فقد اهدانی ربی و اتی الجد بحبی

نهض الحب لطبی و تدارک و ترحم

۲۵

به خدا باز سپیدم که به شاه است امیدم

سوی مردار چه گردم نه چو زاغم نه چو خادم

۲۶

نزل العشق بداری معه کاس عقاری

هو معراج سواری و علی السطح کسلم

۲۷

چو بسازیم چو عیدم چو بسوزیم چو عودم

ز تو گریم ز تو خندم ز تو غمگین ز تو شادم

۲۸

بک احیی و اموت بک امسک و افوت

بک فی الدهر سکوت بک قلبی یتکلم

۲۹

چو ز تبریز بتابد مه شمس الحق والدین

بفروزد ز مه او فلک جهد و جهادم

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 955
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 658
حسین رستگار :
عندلیب :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۳۰ - ۱۷:۳۲:۱۵
8 امین بیت از اخر فعلهای تکدر و تسجر و تکور را دارند که با انکدرت و سجرت و کورت در سورههای تکویر و انفطار امده اند هم خوانی دارند
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۳۰ - ۱۷:۳۸:۳۰
کورت یعنی خاموش می شود و پوشیده می شود یا به عربی لففت جالب است که به فارسی کور شدن برای خاموش شدن کاربرد داردمثل کور کردن شمع و نیز به انگلیسی cover یعنی پوشاندن گویا این کلام برای خیلی از مردم عالم معنی میدهد و شگفت انگیز است و یک گوینده انسان نمی تواند از این بازی های نغز در زبان بیاورد و اگر بیاورد هم با خرده و انگ همراه می شود اینجا به عربی معنی تمام و کمال می رسد و به اوایش دیگر زبانها هم معنی همانندی دارد .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۳۰ - ۱۷:۴۴:۱۶
همین بیت 8 ام از اخر که در قران فعل هایش در سوره تکویر امده است گزارشی از امدن رستاخیز می دهد و مولانا می گوید اینجا ،ماه پر ( بدر) را می بینم که تیره می شودو ستاره را که نغام می گرددو دریا را که می جوشد گویا خموشانه فرایند رستاخیز را می بیند مولانا دارد این را گزارش می دهد .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۳/۳۰ - ۱۷:۴۹:۰۲
تفاقم یعنی بدتر می شود برابر exacerbation است
user_image
عماد حلمی
۱۳۹۵/۰۸/۲۷ - ۰۸:۴۲:۴۵
سلام دوستان من ترجمه ی فارسی ابیات عربی این شعر رو میخوام از کجا میتونم پیدا کنم؟ایمیل م اینه :s.emad.helmi@gmail.com
user_image
رسا صفائی نمین (ر.ص.ن)
۱۴۰۰/۰۴/۱۵ - ۱۲:۳۸:۴۰
                                دکلمه غزل 1776 از دیوان شمس (مولانا) - توسط : رسا صفائی نمین