
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۸۰۱
۱
آن شاخ خشک است و سیههان ای صبا بر وی مزن
ای زندگی باغها وی رنگ بخش مرد و زن
۲
هان ای صبای خوب خد اندر رکابت می رود
آب روان و سبزهها وز هر طرف وجه الحسن
۳
دریادلی و روشنی بر خشک و بر تر می زنی
او سخت خشک است و سیه بر وی مزن از بهر من
۴
من خیره روتر آمدم بر جود تو راهی زدم
این کی تواند گفت گل با لاله یا سرو و سمن
۵
ای باغ ساز و دست نی چون عقل فوق و پست نی
هستی چو نحل خانه کن یا جان معمار بدن
۶
خواهی که معنی کش شوم رو صبر کن تا خوش شوم
رنجور بسته فن بود خاصه در این باریک فن
تصاویر و صوت


نظرات