
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۸۱۵
۱
من خوشم از گفت خسان وز لب و لنج ترشان
من بکشم دامن تو دامن من هم تو کشان
۲
جان من و جان تو را هر دو به هم دوخت قضا
خوش خوش خوش خوشم پیش تو ای شاه خوشان
۳
زانک مرا داد لبش نیست لبی را اثرش
ز آنچ چشیدم ز لبت هیچ لبی را مچشان
۴
آنک ترش روی بود دانک درم جوی بود
از خم سرکه است همه با شکرانش منشان
۵
گفتم ای شاه علم من که میان عسلم
از عسل من که چشد گفت لب خوش منشان
تصاویر و صوت


نظرات
هوشنگ همدانی
اسماعیل امینی
سید احسان حسینی