مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۱۶

۱

آینه‌ای بزدایم از جهت منظر من

وای از این خاک تنم تیره دل اکدر من

۲

رفت شب و این دل من پاک نشد از گل من

ساقی مستقبل من کو قدح احمر من

۳

رفت دریغا خر من مرد به ناگه خر من

شکر که سرگین خری دور شده‌ست از در من

۴

مرگ خران سخت بود در حق من بخت بود

زانک چو خر دور شود باشد عیسی بر من

۵

از پی غربیل علف چند شدم مات و تلف

چند شدم لاغر و کژ بهر خر لاغر من

۶

آنچ که خر کرد به من گرگ درنده نکند

رفت ز درد و غم او حق خدا اکثر من

۷

تلخی من خامی من خواری و بدنامی من

خون دل آشامی من خاک از او بر سر من

۸

شارِقِ من فارقِ من از نظرِ خالقِ من

شمع کُشی دیده کَنی در نظر و منظر من

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 981
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 674
عندلیب :

نظرات

user_image
نیما نبوی
۱۴۰۱/۰۱/۳۱ - ۰۴:۱۴:۱۷
اینجا مستقبِل است به معنی به استقبال رونده، نه مستقبَل. مستقبل. [ م ُ ت َ ب ِ ] ( ع ص ، اِ ) نعت فاعلی از استقبال. روی به چیزی آرنده. مستقبل. [ م ُ ت َ ب َ ] ( ع ص ، اِ ) نعت مفعولی از استقبال. آنچه بسوی آن روی آورند.
user_image
نیما نبوی
۱۴۰۱/۰۲/۰۳ - ۰۸:۰۳:۴۵
کاری که خر (منِ ذهنی) با من کرد، گرگ هم نمی‌کند. اما همین درد و غمی که خر برای من درست کرد این حسن را داشت که باعث شد اکثرِ من (بیشترِ آن چیزی که فکر می‌کردم منم. در بیت بعد به مثال‌هایی از آن اشاره شده) از بین برود.