مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۳۴

۱

عید نمای عید را ای تو هلال عید من

گوش بمال ماه را ای مه ناپدید من

۲

بود من و فنای من خشم من و رضای من

صدق من و ریای من قفل من و کلید من

۳

اصل من و سرشت من مسجد من کنشت من

دوزخ من بهشت من تازه من قدید من

۴

جور کنی وفا بود درد دهی دوا بود

لایق تو کجا بود دیده جان و دید من

۵

پیشتر از نهاد جان لطف تو داد داد جان

ای همگی مراد جان پس تو بدی مرید من

۶

ای مه عید روی تو ای شب قدر موی تو

چون برسم بجوی تو پاک شود پلید من

۷

جسم چو خانقاه جان فکرت‌ها چو صوفیان

حلقه زدند و در میان دل چو ابایزید من

۸

دم نزم خمش کنم با همه رو ترش کنم

تا که بگوییم توی حاضر و مستفید من

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 992
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 681
عندلیب :

نظرات

user_image
selfalee
۱۳۹۳/۰۴/۱۶ - ۰۵:۱۷:۳۹
بیت آخر:دم نزنم خمش کنمحرف «ن» جا افتاده است.
user_image
بیگانه
۱۳۹۷/۰۱/۱۲ - ۰۹:۰۵:۲۶
وای عالی... از شعرهای بسیار ناب و آهنگین مولاناست این شعر...