مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۴۰

۱

مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین

نغنغه دگر بزن پرده تازه برگزین

۲

مطرب روح من توی کشتی نوح من توی

فتح و فتوح من توی یار قدیم و اولین

۳

ای ز تو شاد جان من بی‌تو مباد جان من

دل به تو داد جان من با غم توست همنشین

۴

تلخ بود غم بشر وین غم عشق چون شکر

این غم عشق را دگر بیش به چشم غم مبین

۵

چون غم عشق ز اندرون یک نفسی رود برون

خانه چو گور می شود خانگیان همه حزین

۶

سرمه ماست گرد تو راحت ماست درد تو

کیست حریف و مرد تو ای شه مردآفرین

۷

تا که تو را شناختم همچو نمک گداختم

شکم و شک فنا شود چون برسد بر یقین

۸

من شبم از سیه دلی تو مه خوب و مفضلی

ظلمت شب عدم شود در رخ ماه راه بین

۹

عشق ز توست همچو جان عقل ز توست لوح خوان

کان و مکان قراضه جو بحر ز توست دانه چین

۱۰

مست تو بوالفضول شد وز دو جهان ملول شد

عشق تو را رسول شد او است نکال هر زمین

۱۱

در تبریز شمس دین دارد مطلعی دگر

نیست ز مشرق او مبین نیست به مغرب او دفین

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 997
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 684
عندلیب :

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۵/۰۳ - ۱۳:۴۳:۳۶
مست تو بوالفضول شد..عشق تو را رسول شد..
user_image
هیوا
۱۳۹۹/۰۶/۱۶ - ۰۱:۰۰:۲۳
این شعر در کنسرت کپنهاگ حسین علیزاده به آواز افسانه رثایی چه زیبا و دلنشین خوانده شده است. ای ز تو شاد جان من بی‌تو مباد جان من
user_image
Reyhoneh ..
۱۴۰۳/۰۳/۱۹ - ۱۶:۳۷:۰۵
شکم و شک فنا شود چون برسد بر یقین...