مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۶۱

۱

ای قاعده مستان در همدگر افتادن

استیزه گری کردن در شور و شر افتادن

۲

عاشق بتر از مست است عاشق هم از آن دست است

گویم که چه باشد عشق در کان زر افتادن

۳

زر خود چه بود عاشق سلطان سلاطین است

ایمن شدن از مردن وز تاج سر افتادن

۴

درویش به دلق اندر و اندر بغلش گوهر

او ننگ چرا دارد از در به در افتادن

۵

مست آمد دوش آن مه افکنده کمر در ره

آگه نبد از مستی او از کمر افتادن

۶

گفتم که دلا برجه می بر کف جان برنه

کافتاد چنین وقتی وقت است درافتادن

۷

با بلبل بستانی همدست شدن دستی

با طوطی روحانی اندر شکر افتادن

۸

من بی‌دل و دل داده در راه تو افتاده

والله که نمی‌دانم جای دگر افتادن

۹

گر جام تو بشکستم مستم صنما مستم

مستم مهل از دستم و اندر خطر افتادن

۱۰

این قاعده نوزاد است وین رسم نو افتاده‌ست

شیشه شکنی کردن در شیشه گر افتادن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1011
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 692
بهار :
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۲/۲۸ - ۱۹:۲۶:۳۲
غیر از عشق و مستی هر کار دیگری که انسان بکند در چارچوب هستی و به حکم آن بوده ومسیری خودبخودی را پیموده است، شامل علم وعمل و حکم و حکمت و همه امور زندگیمستی و شیشه شکنی که کنایه از کنار گذاشتن عقل و محدودیت های آن است و در افتدن با شیشه گر که سلطان هستی است که خود سوی ما آمده است آن هم مست بطوریکه کمر پادشاهی را از روی مستی در راه انداخته و حال با ما همنشین و هم پیاله گردیده است، تنها نصیب عاشق می شودپادشاه هستی از روی مستی آفریدگاری می کند نه از روی عقل و فرمولعاشق هم با مستی عاشقی میکند نه از روی عقل و حساب و کتاب ونیازی به تاج ندارد بلکه حس او این گونه مانند سلطان همه سلطانان است این گونه انسان در کان زر و شکر است و چون طوطی روحانی سخنان زیبا ماننداین غزل می گویداین روش همواره نو است و کار های نو وتازه می کند و سخنان نو می آورد
user_image
ابو زید ابراهیم
۱۴۰۲/۱۰/۱۵ - ۲۱:۵۸:۲۴
ای وای باورم نمی‌شود که ما همزبان مولاناییم و چنین راه گم کرده ایم. خداوند بالای مایان رحم کند و خداوند روح مولانای بزرگ بلخ را شاد داشته باشد.