
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۸۷۱
۱
دو چیز نخواهد بد در هر دو جهان می دان
از عاشق حق توبه وز باد هوا انبان
۲
گر توبه شود دریا یک قطره نیابم من
ور خاک درآیم من آن خاک شود سوزان
۳
در خاک تنم بنگر کز جان هواپیشه
هر ذره در این سودا گشتهست چو دل گردان
۴
خاصیت من این است هر جا که روم اینم
چه دوزد پالان گر هر جا که رود پالان
۵
گویند که هر کی هست در گور اسیر آید
در حقه تنگ آن مشک نگذارد مشک افشان
۶
در سینه تاریکت دل را چه بود شادی
زندان نبود سینه میدان بود آن میدان
۷
اندر رحم مادر چون طفل طرب یابد
آن خون به از این باده وان جا به از این بستان
۸
گر شرح کنم این را ترسم که مقلد را
آید به خیال اندر اندیشه سرگردان
تصاویر و صوت


نظرات
همایون