مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۷۴

۱

از آتش روی خود اندر دلم آتش زن

و آتش ز دلم بستان در چرخ منقش زن

۲

ای جان خوش ساده از اصل ملک زاده

هر جا که روی خوش رو هر دم که زنی خوش زن

۳

ای جسم تو را از جان گر فرق کند جانم

شمشیر به کف داری بر تارک فرقش زن

۴

ای طره پربندت بگشاده گره‌ها را

این یک گره دیگر بر زلف مشوش زن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1019
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 696
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۱/۲۴ - ۱۶:۱۱:۴۷
یک قطعه‌‌ الماس دیگر که می‌‌خواهد عشق را نشان دهد، اینجا عشق آتش است که به آسانی به همه جا سرایت می‌‌کند و همه چیز را از جنس خود می‌‌کند و دویی‌ها را از میان بر می‌‌دارد و هر چیز غیر خود را نیست می‌‌سازد و ‌ای کاش این آتش به دل‌ ما نیز سرایت کند و از آنجا به همه عالم فرا رود و همه نقش‌های دنیا که در دل‌ افتاده است را یکی‌ کند که جانی ساده و خوش و بی‌ نقش و نگار است و تنها نقشی که دارد پادشاهی هستی‌ است که همه گره‌ها را می‌‌گشاید و گره ما را نیز