
مولانا
غزل شمارهٔ ۱۸۷۷
۱
ای دل چو نمیگردد در شرح زبان من
وان حرف نمیگنجد در صحن بیان من
۲
می گردد تن در کد بر جای زبان خود
در پرده آن مطرب کو زد ضربان من
۳
هم ساغر و هم باده سرمست از آن ساقی
هم جان و جهان حیران در جان و جهان من
۴
از غیب یکی لعلی در غار جهان آمد
وان لعل شده حیران در عزت کان من
۵
ما را تو کجا یابی گر موی به مو جویی
چون در سر زلف او گشتهست مکان من
۶
جان دوش مر آن مه را می گفت دلم خستی
پیکان پر از خون بین ای سخته کمان من
۷
گفتا که شکار من جز شیر کجا باشد
جز لعل بدخشانی کی یافت نشان من
۸
جز دلق دو صدپاره من پاره کجا گیرم
باقی قماشت کو ای دلق کشان من
۹
شمس الحق تبریزی از دور زمان برتر
و افزوده ز هر دوری از وی دوران من
تصاویر و صوت


نظرات