مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۸۰

۱

در زیر نقاب شب این زنگیکان را بین

با زنگیکان امشب در عشرت جان بنشین

۲

خلقان همه خوش خفته عشاق درآشفته

اسرار به هم گفته شاباش زهی آیین

۳

یاران بشوریده با جان بسوزیده

بگشاده دل و دیده در شاهد بی‌کابین

۴

چون عشق تو رامم شد این عشق حرامم شد

چون زلف تو دامم شد شب گشت مرا مشکین

۵

شد زنگی شب مستی دستی همگان دستی

در دیده هر هستی از دیده زنگی بین

۶

آن چرخ فرومانده کآبش بنگرداند

این چرخ چه می داند کز چیست ورا تسکین

۷

می گردد آن مسکین نی مهر در او نی کین

که کندن آن فرهاد از چیست جز از شیرین

۸

شه هندوی بنگی را آن مایه شنگی را

آن خسرو زنگی را کرد حشری بر چین

۹

شمعی تو برافروزی شمس الحق تبریزی

تا هندوی شب سوزی از روی چو صد پروین

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1022
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 698
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۴۰۱/۰۱/۱۹ - ۰۱:۲۸:۵۲
شاعران ممتاز و درجه یک همه واژگان و سبک و سیاق ‌ و شیوه مخصوص بخود دارند اما همگی در یک دنیا بسر می برند جلال دین عزیز علاوه بر این ها دنیای ویژه خود را دارد که خیلی جا ها از این دنیای ویژه بنام شب یاد می‌کند  دنیایی که همگی خوابند و انگار چرخ نیز از گردش بازمانده است و تنها یک نفر هست و آن کسی نیست جز شمس  و این وجود شمس است که یک دنیای دیگری را ممکن کرده است برای او