مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۸۱

۱

از چشمه جان ره شد در خانه هر مسکین

ماننده کاریزی بی‌تیشه و بی‌میتین

۲

دل روی سوی جان کرد کای عاشق و ای پردرد

بر روزن دلبر رو در خانه خود منشین

۳

ای خواجه سودایی می باش تو صحرایی

در گلشن شادی رو منگر به غم غمگین

۴

چون پوست بود این دل چون آتش باشد غم

وین پوست از آن آتش چون سفره بود پرچین

۵

چون دیده دل از غم پرخاک شود ای غم

تبریز کجا یابی با حضرت شمس الدین

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1022
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 698
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۴۰۱/۰۱/۱۹ - ۱۶:۵۴:۵۴
کلید برون رفت دل از تاریکی و رسیدن به روشنایی جهان همانا رسیدن به شادی جان است و تا جان درگیر غم جهان باشد ملاقات واقعی دو دوست و مهرورزی اصیل صورت نمی گیرد جان خیلی مهم نیست بلکه رسیدن جان به جانان اهمیت دارد که با دل صورت می‌گیرد و در این غزل کار دل بیان می‌شود که همانا شادی است که با خوشی جان فرق دارد و پی بردن به شادی به هرکس مربوط می‌شود و نمیتوان نسخه شادی برای دیگری پیچید این غزل کار ما را روشن می‌کند