مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۸۲

۱

آن کس که تو را بیند وانگه نظرش بر تن

ز آیینه ندیده‌ست او الا سیهی آهن

۲

از آب حیات تو دور است به ذات تو

کز کبر برآید او بالا مثل روغن

۳

پای تو چو جان بوسد تا حشر لبان لیسد

از لذت آن بوسه ای روت مه روشن

۴

گفتم به دلم چونی گفتا که در افزونی

زیرا که خیالش را هستم به خدا مسکن

۵

در سینه خیال او وان گاه غم و غصه

در آب حیات او وانگه خطر مردن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1022
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 699
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۴۰۱/۰۱/۱۹ - ۲۳:۰۶:۴۶
آنکه با ساز خود خوب سخن می‌گوید و آنکه با قلم و‌رنگ آشناست لذتی و تماشایی و آهنگی را تجربه می‌کند که دیگری نمیکند  جلال دین توان و هنر تماشای هستی را دارد که