مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۱۸۸۳

۱

بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن

بی او نتوان شستن بی‌او نتوان خفتن

۲

ای حلقه زن این در در باز نتان کردن

زیرا که تو هشیاری هر لحظه کشی گردن

۳

گردن ز طمع خیزد زر خواهد و خون ریزد

او عاشق گل خوردن همچون زن آبستن

۴

کو عاشق شیرین خد زر بدهد و جان بدهد

چون مرغ دل او پرد زین گنبد بی‌روزن

۵

این باید و آن باید از شرک خفی زاید

آزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسن

۶

آن باید کو آرد او جمله گهر بارد

یا رب که چه‌ها دارد آن ساقی شیرین فن

۷

دو خواجه به یک خانه شد خانه چو ویرانه

او خواجه و من بنده پستی بود و روغن

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1023
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 699
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۴۰۱/۰۶/۱۹ - ۱۲:۳۷:۲۶
این غزل ضد عرفانی و مذهبی است و یا وارداتی است و یا به جوانی جلال دین برمیگردد چون نقشی برای انسان قائل نیست فرق عرفان و مذهب این است که عرفان انسان را بالا میبرد و گردن فراز میسازد در مستی و عشق ورزیدن ولی مذهب همواره انسان را خوار و‌گناهکار قلمداد می‌کند 
user_image
مسافر
۱۴۰۲/۰۴/۲۰ - ۰۱:۴۵:۲۷
سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 960 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید: aparat parvizshahbazi